پایگاه مقاومت بسیج خوشاب

پایگاه مقاومت بسیج خوشاب

سیاسی ،اجتماعی،اقتصادی ،فرهنگی

بزرگ مرد تاريخ

 
 
لوگوي دوستان
گنجينه احاديث

جستجو گر گوگل
ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

تماس با ما

یاران خورشید



موضوع: <-PostCategory->

 تخت را مرتب مي كرد و شير مي آورد 

(خاطره ای از شهید چمران)


روزي كه به خواستگاريم آمد ، مامان به او گفت : مي دانيد اين دختر كه مي خواهيد با او ازدواج كنيد ، چه طور دختري است ؟
اين ، صبح ها كه از خواب بيدار مي شود ، هنوز نرفته كه صورتش را بشويد ، كساني تختش را مرتب كرده اند ، ليوان شيرش را جلوي در اتاقش آورده اند و قهوه آماده كرده اند .
شما نمي توانيد با اين دختر زندگي كنيد ، نمي توانيد برايش مستخدم بياوريد .

 


مصطفي خيلي آرام گفت : من نمي توانم برايش مستخدم بياورم ؛ 
اما قول مي دهم تا زنده ام وقتي بيدار شد ، تختش را مرتب كنم و ليوان شير و قهوه را روي سيني دم تخت بياورم و تا وقتي كه شهيد شد ، اين طور بود . 
حتي وقت هايي كه در خانه نبوديم و در اهواز و در جبهه بودي ، اصرار مي كرد خودش تخت را مرتب كند.
مي رفت شير مي آورد . خودش قهوه نمي خورد ؛ ولي مي دانست ما لبناني ها عادت داريم ؛ به همين دليل درست مي كرد .
مي گفتم : خب براي چي مصطفي ؟ مي گفت : من به مادرتان قول داده ام تا زنده هستم ، اين كار را براي شما انجام بدهم 


نظرات شما عزیزان:

مجتبی
ساعت13:29---13 خرداد 1391
سلام
امیدت را نا امید نکردم - سر زدم
موفق باشی


omid
ساعت19:48---12 خرداد 1391
آقا محسن منم به وب شما اومدم الهي زنده باشي .خاطره شهيد چمران قشنگ بود .به من سر بزن .

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






   نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,  توسط محسن 



آخرين مطالب



مقام معظم رهبري

درباره ما ...
 
 
آرشيو مطالب
 
نويسندگان